۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

اميدهاي من

آرزو كنيم انسانيتمان آنچنان بزرگ بشود كه اميدها و آرمانهاي همه كسان در گستره اش به پرواز درآيد



امید 1


گفتيد وگفتيم ، از زندگي بگوييم


از مرگ دشمن خويش


هم دست بشوييم!


به هر نباتي به هر جمادي


مهري بورزيم


در هر گلي يا گلبني شهدي بجوييم


امید2


در بيابان هاي تشنه خيالم


برايت بركه اي مي سازم


از همه حفر ه هاي دلم


وآنسوتر درختي مي كارم


بااسبي و بره اي و پرنده اي


و نفرت ستيزنده آدميان را به كناري مي نهم


چون نلسون ماندلا


كه نفرت را پشت ميله هاي زندانش جا گذاشت


و چون نيل پراز زندگي شد


پراز اسب هاي آبي و رام


كه آن سوي نيزار ها معاشقه دارند


اميد3


روزي بيايد


كه دوست باشد و دوست


زنداني هم اگر كه بود؟


خالي و پوچ و بي سلول


وبالهاي پرواز آدمي گشوده تا خورشيد


سفره سبزي شود زمين


در كوچه هاي منظومه اي پراز اميد


دولت عشق هم سوار بر توسني


برنگ شاد و سپيد


امید4


توالي زندگي


عمر آدمی


چون برگها و بادها


پيوسته از كوره هاي فصول مي گذرند


آرزوها پرنده وار


بر بامداد زلال دريا ميروند


چون ابديتي كه جاري در ذرات نورند


با لذتي بار جلوه گري پروانه ها


كامكاري دل انگيز شقايقها


و مفاهيم


زاده لحظات شور عاشقانه اند


گره در وجد آدمي دارند

ماهشهرزمستان سال 1387علي ربيعي(بهار

 





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر